شبکه افق - 22 دی 1401

"آدم" باش، "حوا" شو

روز زن و سالگشت شهادت قاسم سلیمانی _ مدرسه عالی شهید مطهری۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم و رحمه‌الله

به حضرت فاطمه صدیقه(ع) درود می‌فرستیم به امام و شهدا، بویژه شهید سلیمانی و همین‌طور آیت‌الله مصباح یزدی که سالگرد رحلت ایشان هم هست.

سؤال: فرمودند که این سؤال بعضی از خانواده‌هاست در مورد جمع بین وظایف مادری و همسری، مسئولیت در برابر خانواده و مسئولیت‌های اجتماعی. اعم از علمی، سیاسی، خیریه یا هر کار دیگری. پرسیدند در مورد تزاحم نقش مادری و همسری و حضور در فعالیت‌های فرهنگی – جهادی توضیح دهید که چگونه عمل کنیم که فعالیت‌هایمان در کمرنگ شدن تربیت فرزندان‌مان اثر نگذارد، و چند پرسش که در ذیل این آورده‌اند.

جواب استاد: اولاً این پرسش فقط در مورد زنان نیست، مرد و زن ندارد مرد و زن از این جهت مثل هم هستند و هیچ فرقی با هم ندارند. انسان چه مرد و چه زن، یک وظایفی بین خودش و خداوند در مورد رشد خودش دارد، یک وظایفی دارد چه زن و چه مرد در برابر خانواده‌اش. یک وظایفی هم در برابر امت و جامعه‌اش دارد. مرد و زن از این جهت تفاوتی ندارند نوع وظایف‌شان ممکن است در بعضی از جهات متفاوت باشد ولی چه مرد و چه زن، یک برنامه‌ای برای رشد معنوی و عقلانی خودش باید داشته باشد از این جهت مرد و زن فرقی نمی‌کنند یعنی آشنایی با حقایق عالم در حوزه خداشناسی،‌ هستی‌شناسی، رشد عقلی و رشد معنوی، آماده شدن برای ابدیت، به تعبیر قرآن تزکیه نفس، تهذیب، رشد علمی و رشد عقلی برای خودش. این مسئولیت مرد و زن ندارد. «طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ و مُسلِمَةٍ» مرد و زن ندارد. یک وظیفه‌ای هر دو در برابر خانواده‌ای که تشکیل می‌دهند دارند. مرد و زنی که ازدواج می‌کنند عملاً یک تعهدی نسبت به همدیگر و فرزندانشان پیدا می‌کنند. وظایف مرد تأمین معاش خانواده است باید برود پول مسکن و لباس و غذا و بهداشت و امنیت خانواده‌اش را تأمین کند و زن (مادر) هم بیشترین مسئولیت او که هیچ مردی از پسِ آن مسئولیت برنمی‌آید مسئله مادری است. خداوند انسان‌های جدید را از طریق مادر خلق می‌کند نه از طریق پدر. این یک تفاوتی بین زن و مرد است. بدن زن و مرد، روحیات زن و مرد، هر دو در برابر خانواده مسئولیت دارند. خداوند بار مسئولیت اقتصادی و دفاع از امنیت خانواده و امکانات اولیه زندگی را از دوش زن برداشته و به جایش مسئولیت بسیار سخت پرورش انسان را به عهده مادر گذاشته، ارتباط مادر و زن با فرزند خیلی بیشتر است تا ارتباط مرد و پدر. یک تقسیم مسئولیتی این‌جا شده است که البته معنی‌اش این نیست که لزوماً به لحاظ مکانی یک تقسیم واجبی هم صورت گرفته باشد آن بخش سوم مسئولیت بخش اجتماعی است، آن‌جا هم مرد و زن مسئول هستند. خداوند در قرآن می‌فرماید که مؤمنین و مؤمنات، مردان و زنان مؤمن خداوند به آن‌ها ولایت اجتماعی داده است برای نظارت بر امور اجتماعی، دخالت در امور اجتماعی و برای امر به معروف و نهی از منکر، یعنی نظارت، حساسیت، دخالت. خداوند امر به معروف و نهی از منکر را بر زن و مرد واجب کرده است. معروف و منکر یعنی ارزش و ضد ارزش. خوبی‌ها و بدی‌ها. این که در براب راین‌ها در عرصه عمومی نباید بی‌طرف باشید و نباید بی‌تفاوت باشید از این جهت قرآن می‌فرماید زن و مرد نداریم. «... بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ...» (توبه/ 71)؛ یعنی بر همدیگر نظارت دارید، یعنی حق نظارت و حق دخالت دارید بلکه تکلیف نظارت و دخالت دارید. باز ممکن است در نوع بعضی از مسئولیت‌های اجتماعی در بعضی از جهات تفاوتی باشد مثلاً اگر نهی از منکر به جنگ و جهاد رسید در جنگ دفاعی باز می‌گویند زن و مرد نداریم اما در جنگ غیر دفاعی می‌گویند تا مردان هستند زنان وظیفه‌ای ندارند مگر این که نباشند و ضرورت پیش بیاید آن هم باز به خاطر ملاحظه موقعیت‌های فردی و اجتماعی انسان مؤنث و مذکر است،‌ تفاوت‌هایی که به لحاظ جسمی، روحی، روانشناسی، اعصاب و تمایلات، استعدادها یک تفاوت‌هایی وجود دارد و در کنارش شباهت‌ها. بنابراین این که گفته شده باشد که خانم‌ها فقط ملاحظه کنند! انگار که گفتند فقط خانم‌ها مواظب باشند که مسئولیت‌های اجتماعی مزاحم مسئولیت‌های خانوادگی‌شان نشود این در مورد مردها هم هست. مرد و زن نداریم. مرد هم اگر رفته تولید اقتصاد و تولید ثروت کند و اقتصاد خانواده‌اش را تأمین کند نه باید غرق در کار اقتصادی‌اش بشود و مسئولیت او در برابر خانواده، و از مسائل فردی و رشد فردی و وظایف اجتماعی باز بماند. زن هم همین‌طور است. هر دو سه قلمرو در برابرشان هست با سه مسئولیت. 1) مسئولیت در برابر خودم؛ من انسان هستم و باید برای لقاءالله آماده بشوم و باید رشد معنوی و رشد عقلانی معرفتی پیدا کنم. مرد و زن، هر دویمان باید هرچه می‌توانیم آدم‌تر و انسان‌تر بشویم. او آدمتر بشود و او هم حواتر بشود. 2) یک مسئولیت هم هر دو در برابر خانواده دارند مسئولیت مرد روشن است مسئولیت زن که یک زن مسئولیت است و تقریباً بقیه مسئولیت‌ها را از روی دوش او برداشتند و این یکی را به جهت اهمیت روی دوش او گذاشتند. 3) مسئولیت هر دویشان در برابر مسائل اجتماعی است، امر به معروف و نهی از منکر یعنی موضع‌گیری سیاسی و موضع‌گیری فرهنگی، دخالت در مصالح اجتماعی، مبارزه با مفاسد و مظالم اجتماعی، این هم وظیفه زن و مرد است. آن وقت به هر دو توصیه کردند که در مداخلات اجتماعی مراقب حیا و عفت جنسی باشید. مرد و زن اگر مراقبت نکنند بخاطر این تمایل شدیدی که خداوند در مؤنث و مذکر نسبت به همدیگر گذاشته و این لطف و فضل خدا بود که اگر این نبود ازدواج نمی‌کردند. اگر تمایل زن به مرد و مرد به زن نبود ازدواج نمی‌شد و خانواده‌ای تشکیل نمی‌شد. این را خداوند گذاشته است، شهوت را خداوند داده و نعمت خداست منتهی باید مدیریت بشود اگر مدیریت نشود و او ما را مدیریت کند خانواده و جامعه و اخلاق فردی همه چیز متلاشی می‌شود اگر ما او را مدیریت کنیم همین شهوت مفید است چنان که خشم هم مفید است اگر عادلانه در مسیر خودش باشد. خشم یعنی دفاع از خودت، دفاع از حقوقت، دفاع از حق، اگر خشم نباشد کسی از خودش دفاع نمی‌کند. همه چیز نابود می‌شود. خشم هدیه خداست، شهوت هم نعمت خداست به شرطی که هر دو تحت عقل و وحی مدیریت بشوند.

بعد این‌جا گفته‌اند که اختلاط بیش از اندازه بین مردان و زنان نباشد چون مثل کاه و آتش است. مثل آتش و پنبه است. و این هم نگویید ما تحصیلکرده‌ایم این برای بیسواد‌هاست! نه آقا، تحصیلکرده و بی‌سواد و باسواد ندارد! مسئله شهوت و تمایلات جنسی چیزی نیست که به سواد و مدرک کاری داشته باشد یک گرایش و موتور قوی در مرد و زن است که اگر مدیریت نشود این ماشین می‌زند همه چیز را له و داغون می‌کند هم اخلاق فردی و هم خانواده و هم اخلاق اجتماعی. آنچه که گفتند زن و مرد ملاحظه هر دو وظایف اجتماعی هم دارند هیچ کدام از این دوتا وظیفه را فدای آن دوتا وظیفه نباید بکنند. وظایف فردی، خانوادگی و اجتماعی، ولی تعادل را رعایت کنند. 1) حقوق فرزندان و همسرشان را رعایت کنند هم مرد و هم زن. 2) با مردان و زنان دیگر حریم نگه دارند که مفاسدی پیش نیاید و اگر ملاحظه نکنیم این مفاسد پیش می‌آید. در مسجدش ممکن است پیش بیاید، در کافی شاپش هم ممکن است پیش بیاید. پس دوتا شرط دارد. خانم‌ها مسائل اجتماعی داشته باشند یا نه؟ بله، 1) مسئولیت فردی و مسئولیت خانوادگی را فراموش نکنند. مردها چی؟ مردها هم همین دوتا را باید رعایت کنند. 2) شرط دوم این که، در مسائل اجتماعی مسئله حریم جنسی را حفظ کنند. تماس مرد و زن در حدی که لازم است باشد نه بیشتر. چون یک محیط و مسیر لغزنده است باید ملاحظه کرد. این اصل قضیه، رویکرد اسلام به این مسئله است.

سؤال: آن وقت پرسیدند که با این جمله حضرت زهرا(س) که فرمودند بهترین زن کسی است که مردی او را نبیند و او هیچ مردی را نبیند. این چطوری است؟

جواب استاد: این به همین معناست که عرض کردیم. یعنی اصل این است که ارتباط زن و مرد و دختر و پسر مدیریت بشود. ارتباط در حدی که وظایف اجتماعی ایجاب می‌کند. در مسئله علمی، سیاسی، خیریه، معلمی، فرهنگی یا هر کار دیگری منع ارتباط نکردند گفتند که اصل بر این نباشد که مدام ارتباطات را بی‌خودی در وقتی که نیاز و ضرورتی نیست هی بیشترش کنید. اختلاط حداکثری نه، اختلاط در حدی که ضرورت دارد. همه‌مان هم می‌فهمیم چیست هرکسی هم بگوید نخیر آقا ما نمی‌فهمیم دروغ می‌گوید! چون همه ما یا مرد هستیم یا زن هستیم همه ما می‌فهمیم شهوت چیست؟ تمایل چطوری پیدا می‌شود، حرف زدن زن و مرد با هم و نگاه‌هایشان این‌ها اثر دارد. دست خودت هم خیلی وقت‌ها نیست! بعد کم‌کم اثر خودش را می‌گذارد آن وقت باعث می‌شود که هم وظیفه‌ات در برابر خدا و هم در برابر خانواده‌ات سه‌تایش مختل بشود. اگر حقوق فرزندان و همسرت را رعایت می‌کنی چه مردی چه زن، اگر وظیفه‌ات را در برابر خانواده‌ات، خودت هم رعایت می‌کنی، فعالیت اجتماعی در اسلام برای زن و مرد هیچ کدام ممنوع نیست بلکه در یک حوزه‌ای واجب است. قرآن می‌فرماید امر به معروف و نهی از منکر واجب است. امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه؟ مگر می‌شود شما در جامعه نباشید، در مسائل اجتماعی دخالت نداشته باشید حضور نداشته باشید بعد بگویید من دارم موضع می‌گیرم. امر به معروف یعنی دفاع از ارزش‌ها و نهی از منکر یعنی درگیر شدن و مقاومت در برابر ضد ارزش‌ها؛ و این بدون فعالیت اجتماعی نمی‌شود. قرآن صریح می‌فرماید مرد و زن. بنابراین کاملاً درست است ولی خود حضرت زهرا(س) رفتند توی مسجد و جلوی محرم و نامحرم سخنرانی کردند این طرف و آن طرف بحث کردند و موضع سیاسی گرفتند. معلوم می‌شود منظور از این روایت حضرت زهرا(س) این نیست که زن کلاً هیچ نوع ارتباط اجتماعی و حضور اجتماعی نباید داشته باشد اگر معنی‌اش این بود چرا خود شما داری که جلوی مردان سخنرانی سیاسی کردید؟!

سؤال: بعد فرمودند که هم بخواهیم کارهای اجتماعی بکنیم و هم کارهای خانواده، خب زمان‌بر است و هر دویش با هم نمی‌شود. برای برکت وقت چه توصیه‌ای دارید؟

جواب استاد: آن برکتی که مد نظر شماست از علمای اخلاق و اهل معنا بپرسید. من چون خودم بداخلاقم خیلی فرمول برکت بلد نیستم ولی یک چیزی می‌دانم قرآن می‌فرماید هرجا اخلاص بود و عقل هم بود، این دوتا که باشد همه چیز برکت دارد. اخلاص اولاً دنبال وظیفه‌مان باشیم نه هوس‌هایمان، چه مرد هستیم و چه زن. و ثانیاً عقل هم داشته باشیم. یعنی عقل می‌فهمد چه کاری الآن مهم است و کدام مهم‌تر است؟ و نظم و برنامه‌ریزی و کار.

سؤال: فرمودند محدوده ضرورت و حضور اجتماعی زن طبق انسان‌شناسی اسلامی و سیره حضرت زهرا (س) را روشن کنید.

جواب استاد: اجمالاً همین بود، تفصیل آن چند جلسه باید بحث بشود. ضرورت حضور و محدوده حضور هم به حسب مسائل مختلف است. در مسائل اجتماعی که ضرورت دارد زن حتی گاهی چه مرد و چه زن، خانواده‌اش را مجبور است رها کند و به صحنه جهاد و مبارزه بیاید. مثل راهپیمایی در انقلاب. ما زنانی قبل از انقلاب داشتیم که زندان و شکنجه و شهید شدند و زنانی داشتیم که در جنگ مسلحانه بودند. خانم دباغ که مرحوم شدند خب این خانم چریک بود. بعد از انقلاب هم فرمانده سپاه بود. در پاریس هم محافظ امام(ره) بود. در فلسطین و لبنان هم جنگ چریکی می‌کرد و آموزش چریکی می‌داد بعد نجف پیش امام(ره) رفت و گفت من این کارها را ادامه بدهم یا رها کنم؟ خلاف شرع است. امام(ره) فرمودند نه ادامه بدهید. ایشان گفت من 7- 8تا بچه دارم که در ایران پیش پدرشان هستند. اگر به ایران برگردم من اعدام می‌شوم بروم ایران یا نه؟ امام(ره) گفتند نه نروید. ما زمان پیامبر(ص) خانم‌هایی را داریم که حتی توی جبهه شرکت کردند با اجازه پیامبر(ص)، و هم کمک به مجروحین آب آوردند و هم خانم‌هایی داریم که جنگیدند. صفیه؛ عمه پیامبر(ص) جنگیده و شمشیر زده است. امّ‌ایمن جنگیده، ما خانمی داریم که در زمان پیامبر(ص) جانباز است. در زمان امیرالمؤمنین(ع) چندتا خانم هستند که با اجازه امیرالمؤمنین(ع) توی جبهه به خط مقدم می‌آمدند و برای رزمنده‌ها شعر حماسی و جهادی می‌خواندند که این‌ها را برای جهاد و شهادت تحریک کنند. خانمی در جنگ صفین به صف مقدم آمده، به اجازه حضرت امیر(ع) شعرهای انقلابی و جهادی می‌خوانده، شاعر بوده، به رزمنده‌ها می‌گفته که جلو بروید و عقب نیایید، از شهادت نترسید و جلو بروید. پس این‌ها هم بودند ولی اصل بر این نیست که زن در جنگ فیزیکی و نظامی شرکت کند چون بدنش و روح و روانش برای این کار ساخته نشده است. اگر جهاد دفاعی باشد این هم زن و مرد ندارد یعنی اگر وظیفه شد. اتفاقاً این علی برکت‌الله را که خرابش کردند یک وقتی ام‌ایمن آمد گفت دارم به جبهه می‌روم، این خانم آمد گفت ما چندتا از خانم‌ها هستیم که می‌خواهیم بیاییم جبهه کمک کنیم، پیامبر نگفتند نه، فرمودند علی برکت‌الله بیایید. منتهی علی برکت‌الله را یک طوری خرابش کرده که...!

سؤال: می‌گویند جمع بین شغل مادری و همسری چطور می‌شود؟ کدام اولویت بالاتری دارد؟

جواب استاد: نمی‌شود گفت این اولویت دارد یا آن. هر سه‌تا حوزه یک اولویت‌هایی دارند اولویت یک دارند، هر سه‌تا حوزه اولویت دو دارند، اولویت سه دارند، اولویت یک این بر اولویت دوی آن مقدم است. اولویت دوی آن بر اولویت سه این یکی دیگر مقدم است. این‌طوری است به موضوع بستگی دارد. یک چیزهایی هست که واجب عینی است در هر کدام از سه‌تا حوزه باشد باید انجام بدهیم چه مرد و چه زن. یک چیزهایی واجب کفایی است یعنی اگر دیگران انجام دادند ما وظیفه نداریم. آن وقت هم آن‌جا هم نوعاً می‌شود طبقه‌بندی کرد و هم شخصاً. شرایط این خانم با آن خانم و این آقا با آن آقا فرق می‌کند یک چیزی برای شما اولویت یک می‌شود و برای او در موقعیت دیگر، مثلاً همسر او یک تیپ دیگری هستند خانواده‌اش یک جور دیگری هستند موقعیت اجتماعی و اقتصادی‌اش یک جور دیگری است یک عمل واحد را اگر او انجام بدهد خانواده‌اش متلاشی می‌شود و کار به طلاق و بیچارگی می‌کشد. همین کار را این در خانواده انجام بدهد نه نمی‌شود. این اشکال ندارد بکند او اشکال دارد. بعد بعضی‌ها می‌گویند که اگر ما بخواهیم این یکی را مقدم بر آن یکی کنیم یک آثاری دارد بله که آثار دارد. کدام را مقدم کنیم؟ اگر روی هوس و دلبخواهی است هر کدام دل‌تان می‌خواهد بکن پای نتیجه‌اش هم بایست. اگر وظیفه‌تان هست ببین کدام وظیفه مهمتری است. بعد چرا این سه‌تا را فدای هم بکنید؟ اگر عقل داشته باشیم و عادل باشیم هر سه‌تا وظیفه را عادلانه انجام می‌دهیم و هیچ کدام هم قربانی نمی‌شود.

سؤال: آیا قابل تطبیق است؟

جواب استاد: بله.

سؤال: بعد گفتند خانم‌هایی هستند که هم فعالیت اجتماعی داشتند و هم فرزندان‌شان و خانواده‌شان رسیدند؟

جواب استاد: بله خیلی‌ها هستند همین الآن هم هستند. بعضی از خانم‌ها مثل بعضی از آقایان تنبل هستند و نمی‌توانند سه‌تا کار را با هم بکنند خیلی دوست دارند استراحت کنند و تفریح و استراحت خیلی دوست دارند، چه مرد و چه زن! خب این معلوم است که به سه‌تا وظیفه‌اش نمی‌رسد بعضی‌ها می‌خواهند برسند ولی عقل ندارند. هم مردان ناقص‌العقل داریم و هم زنان ناقص‌العقل که بلد نیستند درست برنامه‌ریزی کنند که من چه کار کنم و چطور برنامه‌ریزی کنم که به این کارم برسم به آن کار هم برسم؟ کاملاً می‌شود. یک کم عقل می‌خواهد و یک کم روح جهادی می‌خواهد. ما آقایان و خانم‌هایی دیدیم که در هر سه جبهه تلاش کردند و موفق بودند و این‌ها که می‌گویم بر اساس شنیده‌ها نیست ما خانم‌های این‌طوری را خیلی دیدم. یک مثالی بزنم، مادر خود بنده 8تا بچه داشت. یکی از ما شهید شده است. ما 7- 8 تا بودیم، در تمام زندگی یادم نمی‌آید که یک بار خلأ مادر را حس کرده باشیم که بگوییم مادر ما کجاست؟ مثلاً ما غذا نداریم لباس‌مان مناسب نیست. پدر ما همیشه سیاسی و مبارز بود. مادرم هم همیشه سیاسی و مبارزه بود. قبل از انقلاب همیشه تکثیر اعلامیه‌های امام(ره) را می‌کرد حتی آموزش نظامی، جلسات، خانواده فقرا و محرومین بروند، جهیزیه برای دختران مردم درست کنند از قبل از انقلاب. پدرم هم همیشه در متن مبارزه بود. ولی ما هیچ وقت احساس نکردیم که ما بی‌پدر و مادر هستیم. همیشه احساس می‌کردیم پدر و مادرم بالای سر ما هستند. یک بار احساس نکردیم که مادر ما را فدای مسائل اجتماعی کرده و دارد برای خیریه کار می‌کند و اصلاً ما را آدم حساب نکرده است! نه اصلاً این‌طوری نبود. به فعالیت سیاسی و اجتماعی و کارهای خیریه‌شان هم می‌رسیدند به بچه‌هایشان هم رسیدگی می‌کردند و در عین حال کارهای شخصی‌شان هم می‌کردند. کاملاً می‌شود. البته سکته هم کردند نه بخاطر این قضیه. ایشان خودش می‌گفت یک وقتی در یک جلسه‌ای بودم دیدم یک خانمی یک بچه دارد هی ناله می‌کند که چه بدبختی است کارهایم زیاد است و... گفتم خانم چه می‌گویی؟ برای چه این‌قدر غر می‌زنی؟ گفت بچه‌ام را نمی‌دانم چه کار کنم؟ کار بیرون دارم، بچه‌ام این‌طوری است شوهرم فلان است و... بعد مادرم می‌گوید به او گفتم خب شما تنبلی، من 7تا بچه دارم همه این کارهایی را هم که می‌گویی من دارم می‌کنم. برگشت گفت که تو 8تا بچه داری این کارها را هم می‌کنی؟ ایشان می‌گوید این را که گفت من شب سکته کردم! می‌خواهم بگویم که من خودم زنان و مردانی را دیدم که هم در مبارزه بودند و هم کار خانه و خانه‌داری‌شان را در حد عالی انجام می‌دادند و بچه‌هایشان را برای سیاست و علم قربانی نمی‌کردند که من می‌خواهم خانم دکتر بشوم آقای حجت‌الاسلام و آقای دکتر بشوم بچه‌ام را فدا کنم. نه. چه کسی به ما نزدیک‌تر از بچه خودمان است؟ ما می‌خواهیم بقیه را، شما می‌خواهید فعالیت سیاسی و اجتماعی کنید خب بچه‌های خودت از بچه‌های بقیه مقدم‌ترند مسئولیت اصلی شما آن‌هاست ولی هم می‌شود به بچه خودت برسی، هم به همسرت برسی، چه مردی چه زن، هم فعالیت‌های اجتماعی‌ات را بکنی. باید نظم داشته باشی. اگر نمی‌توانی و نمی‌رسی خب ببین کدام این‌ها مهم‌تر است. چون این سؤال را خیلی جاهای دیگر پرسیدند.

سؤال: فرمودند چطور با تنبلی‌مان مبارزه کنیم؟

جواب استاد: این‌طوری با تنبلی‌تان مبارزه کنید.

چرا این‌قدر تجملات در زندگی بچه حزب‌اللهی‌ها زیاد شده است؟

برای این که حزب‌اللهی نیستند دروغ می‌گویند. برای این که نمی‌شود هم حزب‌اللهی باشی هم مفت‌خور، هم حزب‌اللهی باشی هم عیّاش، هم حزب‌اللهی باشی هم کلّاش. این حزب‌اللهی نیست. حزب‌اللهی آن‌هایی هستند که هزینه می‌دهند، حرف نمی‌زنند ادای مذهبی درنمی‌آورند. فداکاری می‌کنند از مال و جان و وقت‌شان، سلامت‌شان و آبرویشان گذشت می‌کنند.

سؤال: پرسیدند چرا خانم‌ها تمایل به بچه‌دار شدن ندارند؟

جواب استاد: این را باید از خانم‌ها بپرسیم. البته همه خانم‌ها مثل هم نیستند که بخواهیم کلی بگوییم. مخصوص خانم‌ها نیست بعضی از آقایان هم همین‌طور هستند. ممکن است بعضی شرایط‌شان مناسب نباشد آن عیبی ندارد آدم برنامه‌ریزی کند، شرایط را هم از لحاظ اقتصادی طوری بشود که بعد دو – سه‌تا بچه بیاورند این اشکالی ندارد که آدم برنامه‌ریزی کند. اما اصل این که بچه نمی‌آوریم برای این است که سخت است! برای این که مسئولیت دارد! برای این که این‌طوری بیشتر خوش می‌گذرد! برای این که راحت باشم! برای این که آزاد باشم! این دیگر منطق نیست بلکه هوس است. یکی دیگر هم این است که بعضی‌ها نمی‌دانند که بچه آوردن و تحمل مشکلات بچه، حالا شیرینی‌های بچه را نمی‌گویند که بچه داشتن چقدر شیرین است و چقدر برای زن و مرد مفید است و اصلاً زندگی را معنادار می‌کند. آن نقاط مثبت را نمی‌بینند و زحمت‌ها را فقط می‌بینند و زحمت‌ها را هم نمی‌فهمند که زحمت بچه‌داری عبادت است. جهاد فی‌سبیل‌الله است. در روایت می‌گوید مادر بچه که به دنیا می‌آورد اگر در حین زایمان از دنیا برود شهید است و بهشتی است. مادری که شب بی‌خوابی می‌کشد برای این که به بچه‌اش شیر بدهد، بچه نمی‌گذارد مادر بخوابد این مادر در حال جهاد در راه خداست مثل کسی که در پیش چشم پیامبر(ص) در جنگ احد و بدر جهاد کرده است. بعضی‌ها این‌ها را نمی‌فهمند. یا مردی که دارد عرق می‌ریزد تا مخارج زن و بچه و زندگی‌اش را تأمین بکند این مجاهد در راه خداست. اگر به این مسائل مشکلات زندگی و کار و بچه‌داری به چشم عبادت و جهاد نگاه کنید که این‌ها مثل نماز است و تو را پیش خدا رشد می‌دهد آن کسی که از همه سختی‌ها فرار می‌کند اولاً از خوشی‌های خانواده هم محروم می‌شود. خانواده داشتن پر و مملو از خوشی و لذت و آرامش است. این‌هایی که مجرّد می‌مانند و تا آخر نمی‌توانند ازدواج کنند و یا فرزند نمی‌آورند بروید از آن‌ها بپرسید که چقدر زندگی مشکل است حتی اگر پولدار باشند نمی‌دانند چرا صبح را شب کنند و شب را برای چی صبح؟ فرق شب و صبح چیست؟ فرق دیروز و امروز را نمی‌دانند چیست! آن‌هایی که خانواده دارند، هدف دارند این‌ها می‌فهمند. - خب وقت زیاد گرفته شد اما از یک جهت لازم بود- .

و اما راجع به شهید سلیمانی من چندتا نکته عرض کنم. ببینید این که گفتند مکتب سلیمانی برای این بود که با مسئله برخورد شخصی صورت نگیرد. درست است شخص قاسم سیلمانی یک انسان بسیار فوق‌العاده و وارسته و رستگاری بود. من شاید 7- 8 جلسه با ایشان داشتم و این خصوصیات را هنوز شهید سلیمانی نشده بود در او دیدم. اخلاص او، تواضع او، شجاعت او، عقلانیت او، مأیوس نشدن او و... ولی حالا چون شما خواهران و برداران دانشجو و استاد هستید و طلبه‌ایم و این‌جا دانشگاه هست، و در حوزه تعلیم و تربیت کار می‌کنیم من می‌خواهم چندتا از اصول سبک زندگی ایشان و روش ایشان را که همان مکتبی که سلیمانی‌ها را می‌سازد. مکتب سلیمانی معنی‌اش این نیست که سلیمانی یک مکتب جدید ساخته، مکتب سلیمانی یعنی مکتبی که امثال سلیمانی‌ها را در طول قرن‌ها ساخته و خواهد ساخت. یک بچه دهاتی عشایری پشت کوه که خودش می‌گفت من تا 21 سالگی اصلاً نمی‌دانستم که رساله و مرجع تقلید چیست اصلاً نشنیده بودم. می‌گفت قبل از انقلاب 20- 21 سال داشتم به مشهد آمده بودم کارگری، سر یک غسل شرعی یا نمازی چیزی بحث شد بعد یک کارگر مسلمانی بود به من گفت که، چون اغلب نماز نمی‌خواندند این مسلمان بود و نماز می‌خواند به من گفت تو مقلد چه کسی هستی؟ گفتم مقلد چیه؟ گفت یعنی مرجع تقلید تو کیست؟ ایشان می‌گوید من گفتم مرجع تقلید چیه؟ من نمی‌دانم مرجع تقلید چیست؟ 21 ساله. یعنی آگاهی مذهبی‌اش تا آن موقع این‌قدر بود. زندگی‌اش هم ایشان می‌گفت تمام خاطرات من از زندگی گرسنگی است ما همیشه گرسنه بودیم. ایشان در خاطراتش نوشته، ایشان می‌گوید من یادم نمی‌آید که ما کاملاً سیر بوده باشیم که بگوییم الحمدلله ما سیر سیر هستیم خیلی خب برویم بخوابیم! من اصلاً چنین چیزی یادم نیست. در نوجوانی و کودکی، و می‌گفت که ما معلمی داشتیم که این داشت سیب می‌خورد همین‌طور که می‌رفت سیب را پوست می‌کَند و پوستش را می‌انداخت من همین‌طور پشت سر این می‌رفتم و پوست سیب‌ها را از روی زمین برمی‌داشتم این‌ها را می‌شستم می‌خوردم که یک کمی گرسنگی من تخفیف پیدا کند. خب از این آدم دیگر وضعش بدتر که از نظر آگاهی‌های مذهبی و آموزش تا 21 سالگی اصلاً نمی‌داند رساله چیست؟ بیشترین خاطرات او گرسنگی است، بعد از انقلاب هم که انقلابی شده به سپاه رفته، به او گفتند که قیافه‌ات سوسولی است، تازه قیافه سوسولی دهاتی که تازه می‌خواهند سوسول بشوند یک چیزهایی می‌پوشند که سوسول‌های شهری 20- 30 سال پیش می‌پوشیدند می‌گوید با این تسمه‌های کلفت آمده آستین کوتاه، موهای بلند، شلوار پاچه گشاد، آمده بوده که برود توی سپاه! بعد مسئول گزینش سپاه به او گفته برو بیرون. بعدها او خودش معاون قاسم سلیمانی در سپاه و لشکر شد. که ایشان می‌گفت توی همین لشکر ثارالله و هم توی سپاه قدس، می‌گفت هر وقت یک چیزی می‌گفت که آن‌طوری که می‌خواست کار نمی‌شد و مشکلی پیش می‌آمد ایشان سر به سر من می‌گذاشت با خنده می‌گفت تو نمی‌خواستی بگذاری من توی سپاه بیایم! تو همان آدمی هستی که ... با شوخی سر به سر من می‌گذاشت و می‌گفتم تو با آستین کوتاه و موی بلند بلند شدی آمدی توی سپاه، هیچ کس این‌طوری آن موقع توی سپاه نمی‌آمد. همین آدم این‌طوری حالا ببینید چطوری شد؟ بزرگترین تشییع جهان را داشت. بت‌پرست‌های هند برایش مجلس گرفتند و در 10- 20 ایالات آمریکا عکس رئیس جمهور خودشان ترامپ را آتش زدند و عکس سلیمانی را بالا بردند. اخلاص که می‌گویند خدا بها می‌دهد. حالا خیلی‌ها خیلی کارها کردند که ظاهراً بهتر و درست‌تر از سلیمانی، ولی اصلاً مثل این که کارهایشان هیچ برکتی نداشت.

بعضی از شاخصه‌های این مکتب که ایشان رعایت می‌کرد: 1) قدرت تحمل داشت. من دارم آن بخشی را عرض می‌کنم که در سلیمانی بود خودم دیدم و شنیدم و ما و شما به عنوان دانشجو، طلبه، معلم و استاد به این‌ها احتیاج داریم. آن بخشی که من و شما مربوط است هم برای خانواده مربوط است و هم برای تعلیم و تربیت. یک تحمل آدم‌های ناجور یا کم‌جور! این‌ها را تحمل می‌کرد از هیچ کس مأیوس نشدن. ما الآن اگر یک نفر خطایی بکند یا مشکلی پیدا کند کلاً دیگر فاتحه او را می‌خوانیم و پرونده‌اش را کلاً می‌بندیم! ده برابر می‌کنیم! اصلاً توی ذهن ما نمی‌آید که این آدم ممکن است تغییر جهت بدهد و فردا این آدم می‌شود و ساعد می‌شود و بالا می‌رود و من ساقط می‌شوم پایین می‌آیم! مگر ما در همین 30- 40 سال ندیدیم چقدر آدم‌هایی که از بالای معنوی و علمی پایین آمدند و سقوط کردند! چه آدم‌هایی که قبلاً اصلاً آدم حسابی نبودند و جزو اولیای خدا شدند. مگر ما این آدم‌ها را ندیدیم؟ اخوی ما که غواص کربلای 4 بود همن شب شهید و مفقود چند ساعت قبل از شهادتش توی خط این را به من گفت. یک دست و پایی قطع شده بود و سنگر پر از خون و دود بود گفت این پایی که می‌بینی در پوتین است این برای چنین کسی است بدنش پر از خالکوبی و فحش بود، بعد می‌گفت آن‌جا این داوطلب شد و به جبهه آمد بعد آمده بود توی غواص‌ها بین ما گیر کرده بود در دعای کمیل همه گریه می‌کردند این به خودش فحش‌های ناموسی می‌داد که منِ فلان و فلان، بین شماها چه کار می‌کنم؟ اصلاً چطوری شد که من جبهه آمدم؟ که اخوی من که اسمش حمید بود می‌گفت به او گفتیم تو را خدا این‌جا آورده مگر خودت آمدی؟ می‌گفت تازه آن‌جا به او نماز یاد دادیم شروع کرد به نماز خواندن و نماز قضا و دو – سه هفته بعد هم شهید شد. بعد به ما گفت من که تا حالا نماز نخواندم این نمازهای قضایم را نمی‌توانم که همه‌اش را بخوانم آن‌ها چه می‌شود؟ این نمازهایی که نخواندم. حمید ما می‌گوید به او گفتم همین مقداری که می‌توانی بخوان بقیه‌اش را خداوند می‌‌بخشد. او گفت به همین کشکی؟ ایشان می‌گوید من گفتم از این هم کشکی‌تر. خداوند می‌گوید کسی که صلاحیت دارد «... إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ...» (زمر/ 39)؛ همه گناهانش را می‌بخشد تو جانت را کف دستت را گرفتی. و این اولین شهید لشکر ما بود که شب قبل از عملیات شهید شد. بدنش هم تکه تکه شد. این اخوی من گفت که من فکر کنم خدا خواست این تکه تکه شود که بدنش را هم نبینند چون خالکوبی‌هایی روی بدنش بود که خیلی زشت بود! فحش‌های بد، عکس‌های بد، انگار خدا می‌خواست چیزی از این بدن نماند. آدم هم داشتیم چهار سال در جبهه بود باید صد بار شهید می‌شد الآن خبرش را یکی از رفقا گفت که کانادا به خانه‌اش رفتیم دیدیم توی خانه‌اش مشروب است! 4 سال هم توی جبهه بود. این‌طوری می‌شود از بالا به پایین می‌آید و از پایین به بالا می‌روند همین رویش و ریزشی که می‌گویند.

یک خصوصیت این است که از هیچ کس مأیوس نشوید این یک خصوصیت مکتب سلیمانی بود. بدترین آدم را می‌گفتند این‌طوری است می‌گفت همین آدم هم خوب است درست مدیریتش کن و به او امید بده راه را به او نشان بده و کمکش کن همین‌ها هم اصلاح و درست می‌شوند. دافعه حداقلی و جاذبه حداکثری. این یک شاخصه این مکتب است. تحمل آدم‌های منحرفی که فحاش هستند و توهین می‌کنند. قرآن می‌فرماید که: «... إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً» (فرقان/ 63)؛ وقتی آدم‌های نفهم با پیامبر شروع به بحث و جدل و توهین و لجبازی می‌کردند با این آدم این طوری درگیر نمی‌شدند. قالوا سلاما. سلام علیکم. قرآن می‌گوید با آدم‌های لجباز احمق بحث نکنید که بخواهید همان لحظه به زور هدایتش کنید یا دعوا. نه دعوا کن نه هیچی. بگو آقا سلام علیکم، ما شما را دوست داریم، ما ارادت داریم. ما با هم دوست هستیم سلام کن و برو. نایست با همه دقیقاً حال و احوال کن. با سلامت نفس و با ملایمت سلام کن و برو. البته این کارها سخت است و من اصلاً نمی‌توانم این کارها را بکنم ولی خط این است. می‌گوید یکی هم تو را فحش می‌دهد سلام کن و برو. این‌ها این‌طوری بودند. قرآن می‌فرماید: «... إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/ 72)؛ اگر عبورشان هم افتاد به یک کاری که بی‌معنی است. «لغو» یعنی بی‌معنی و بی‌فایده. سبک زندگی‌های غلط، بی‌هدف. مّروا کراما؛ یک چیز ناجوری می‌بینند که نمی‌توانند اصلاحش بکنند مرّوا کراما، با کرامت و بزرگی از کنارش عبور می‌کنند و خودشان را معطل این‌ها نمی‌کنند و سعه صدر، که حضرت امیر(ع) فرمودند اگر کسانی سعه صدر ندارند نباید مدیریت کنند. فرمودند: «آلَةُ الرئاسةِ سَعَةُ الصَّدرِ» ابزار ریاست سعه صدر است. کسانی که سعه صدر ندارند قدرت تحمل ندارند، قدرت جذب‌شان ضعیف است، ‌دفع‌شان قوی است، عصبانی‌اند، کم تحمل هستند، زود شکست می‌خورند و زود مأیوس می‌شوند این‌ها به درد مدیریت یک خانواده هم نمی‌خورند چه برسد به مدیریت یک کارخانه تا یک کشور تا یک لشکر.

اصل سوم در مکتب سلیمانی که به درد ماها می‌خورد مسئله ساده‌زیستی و بدون ادا و اصول زندگی کردن است. خب ایشان و خیلی‌های دیگر از شهدا محال بود یک جایی بروند و یک جایی از ادا و اصول این‌ها بفهمد که این‌ها یک کسی هستند. بلکه برعکس، این‌قدر تواضع و ادب، و این که خودشان را مرتب عقب بکشند گاهی با خودمان می‌گفتیم این کیست که این‌جا آمده! این برای چه آمده؟! تمام عمرش می‌خواست دیده نشود و از همه بیشتر دیده شد. خدا این‌طوری می‌کند. آن وقت چقدرما آدم داریم که یک عمر دست و پا می‌زنند که دیده شوند یا دیده نمی‌شوند یا دیده می‌شوند طوری که هرکس این‌ها را ببیند بالا می‌آورد دیده می‌شوند اما این‌طوری دیده می‌شوند. خب مکتب سلیمانی یک خط دیگرش این است که هرکسی هر جا هست دنبال رئیس شدن و شهرت و مریدبازی و مدام از تو تعریف کنند نباش. ببین وظیفه‌تان چیست انجام بده ولو به تو فحش بدهند. مدام ما دنبال این هستیم که تعداد بیشتری از ما تعریف کنند! برای ما کف بزنند. بگویند این آقا دانشمند است این آقا نظریه‌پرداز است این آقا خیلی مهم است! این عقده‌ها در این مکتب نیست. گمنام باش برای خدا به خلق خدمت کن و هیچ کس هم نفهمد که تو کردی و بعد ساده‌زیست باش و مدام برای مردم مشکل درست نکن که هوای تو را داشته باشند. آقا به ما احترام نگذاشتند، جای خوبی به من تعارف نکردند، من داخل شدم به من سلام نکردند اول آن‌ها باید سلام می‌کردند به ما صندلی دادند که مناسب شأن ما نبود، دست ما را نبوسیدند با ما محترمانه حرف نزدند این‌ها عقده‌هاست که کسانی که رابطه‌شان با خدا درست است این‌طور عقده‌ها را ندارند امثال من داریم چون رابطه‌هایمان درست نیست. سلیمانی، در این 7- 8 جلسه‌ای که در همین سال‌های اخیر ایشان را دیدم مطلقا این مرض‌ها را نداشت به شدت پیش همه متواضع بود. شهری، دهاتی، پولدار، فقیر، بچه، بزرگ، شیعه و غیر شیعه پیش همه مؤدب و متواضع بود. دلسوز همه بود. می‌دانید چقدر مسیحی‌ها و در ایزدی‌های عراق، چقدر ایشان مرید دارد؟ برای این که خودش را فدا می‌کرد بچه‌های سپاه قدس خودشان را فدا می‌کردند برای این که زنان و دختران مسیحی و ایزدی را از چنگ داعشی‌ها خلاص کنند. چقدر اهل سنت، از این ولایتی‌تر؟ من بارها گفتم که این پیاده‌روی اربعین که تا همین الآن بزرگترین پیاده‌روی بشر است این مدیون همین سلیمانی و ابومهدی بود. این راهپیمایی و امنیت و مدیریتش را این‌ها می‌کردند هیچ کس هم خبر نداشت. بعد کاری کرده بود که اهل سنت، سنی‌های عراق در حشدالشعبی گردان و تیپ داشتند در حالی که آن‌جا آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و عربستان داشتند جنگ شیعه و سنی را به اسم داعش دامن می‌زدند ولی او یک‌جوری مدیریت می‌کند که اهل سنت هم احساس کنند این برای خودمان است و این با ماست و این خیر ما و منافع ما را می‌خواهد و دنبال این که من هرجایی نمی‌روم، هرجایی نمی‌نشینم، لباس خاص، غذای خاص، شاگردان خاص، احترامات خاص،‌ یک تیپ خاصی ما باید داشته باشیم ما شأن و شئونات داریم. نه. این طوری نبود. این‌هایی که بین ما هستند در حوزه یا دانشگاه یا در مسئولین یا در فامیل یا در بازار، که شأن و شئونات خاصی برای خودشان قائل هستند مثلاً به یک عده خاصی سلام نمی‌کنند می‌ایستند تا آن‌ها به اینها سلام کنند! این‌ها آدم نیستند. چه در بازار است، چه در دانشگاه است، چه در حوزه است، یا هرکجا که هست، آدم امثال همین سلیمانی‌ها بودند چون پیامبر اکرم این‌طور بود. می‌گفتند پیامبر جلوی پای بچه‌ها بلند می‌شد و به بچه‌ها سلام می‌کرد. کسی می‌آمد توی جلسه نمی‌فهمید که کدام پیامبر و رئیس است و کدام عادی است. یعنی پیامبر ذره‌ای تکلف و تصنع و ادا و اصول نداشت. هرکس که به هر اسمی توی جلسه و رفت و آمد تکلف دارد تصنع و ادا و اصول دارد یک چیزی را بر دیگران مدام می‌خواهد تحمیل کند این خلاف سنت پیامبر و خلاف این مکتب و این مدرسه‌ای است که امثال سلیمانی‌ها را ساخت. پیامبر اکرم(ص) فرمودند – در قرآن هم تأکید می‌شود – فرمودند که «ما أنا من المتکلفین» من اهل تکلّف نیستم، اهل تشریفات نیستم. اهل این که مراعات من را نکردید! شأن من را رعایت نکردید! پیامبر(ص) می‌گوید من برای خودم شأنی قائل نیستم شأن مادی من قائل نیستم. خانم پیامبر(ص) می‌فرماید که ما آخرش هم نفهمیدیم که پیامبر اکرم چه غذایی را دوست دارد و از چه غذایی خوشش نمی‌آید، نفهمیدیم! چون حتی نمی‌گفت که من این غذا را دوست دارم و از آن غذا خوشم نمی‌آید هرچه که بود ولی چیزی هم نبود همان را می‌خورد. ما نفهمیدیم چه غذایی را دوست دارد و چه غذایی را دوست ندارد تکلف نداشت. پیامبر اکرم(ص) هرگز صف خودش را از فقرا و مستضعفین جدا نکرد. شما الآن می‌بینید در میهمانی‌ها و حتی در جلسات رسمی حتی مذهبی، می‌گویند این اتاق برای بزرگان و پولدارها هستند این اتاق گداها. این درست خلاف سنت اسلام است. آن وقت ما دعای ندبه راه می‌اندازیم همین کارها را می‌کنیم! فلانی‌ها را دعوت کن و فلانی‌ها را نکن! برای این که اصلاً هدف خدا نیست. خانم‌ها که می‌خواهند النگوهایشان را به هم نشان بدهند، طلای جدید چه خریدیم! پرده‌ها و مبلمان! و مردها هم ماشین جدید چه خریدی، زمین جدید کلاه چه کسی را برداشتی! فلان‌جا چه کار کردی! یک معامله شیرین کردی یا نکردی! این می‌شود مذهب لندنی و شیعه لندنی. در مشهد هم از جلسات این‌طوری داریم کم نیست از این جهت خیلی بابرکت است. دنیاشان مرفه، کل آخرت‌شان هم یک لباس سیاه و یک چراغانی است دیگر بیشتر از این‌ها نیست. 8تا هم دهه فاطمیه بگیر. بعد فاطمه زهرا(س) که شب عروسی‌اش یک زنی می‌آید می‌گوید من لباس مناسب ندارم نمی‌گوید برو فردا بیا! همان شب می‌رود لباس عوض می‌کند و لباس نوی عروسی‌اش را می‌دهد به این که اصلاً نمی‌داند کیست؟ اصلاً راست می‌گوید؟ دروغ می‌گوید؟ این کیست. بعد با لباس معمولی عروسی را انجام می‌دهد. شماها شیعه فاطمه‌اید؟ فاطمه زهرا که می‌فرماید خداوند عدالت را واجب کرد «فَرَضَ اللَّهُ الْعَدْلَ تَسْکِیناً لِلْقُلُوب‏» برای این که قلبها آرامش پیدا کند. یعنی اگر عدالت نباشد یعنی اگر حقوق افراد را رعایت نکنیم، حقوق کارگرتان را مناسب ندهید و رعایت نکنید و... کینه و حسد و حرص شما را آرام نمی‌گذارد قلب‌هایتان هم آرام نخواهد شد و خداوند هم شما را نخواهد بخشید. این حضرت فاطمه(س) است. می‌گوید تسکین قلوب می‌خواهید؟ می‌خواهید قلب‌ها آرام باشد؟ می‌خواهید کینه و حسادت نباشد حقوق همدیگر را رعایت کنید. حضرت فاطمه(س) می‌گویند جامعه مؤمن، جامعه‌ای است که مردم هرکس با هرکس روبرو می‌شود با لبخند روبرو بشود این حضرت زهرا(س) است. شیعه فاطمه این است. منتهی این‌ها یک تشیعی است که عزاداری و جشن و این کارها را خیلی راحت می‌کنند برای این که هزینه‌ای ندارد! با همین 3- 4تا کار این طوری می‌خواهند به بهشت بروند یعنی به بهشت و جهنم هم مفت‌خوری نگاه می‌کنند در حالی که قرآن می‌فرماید برای بهشت رفتن باید هزینه بپردازید باید از مال‌تان انفاق کنید از آبرویتان بگذرید، هر سودی درست نیست، هر پیشرفت مادی‌ای انسانی نیست. حد نگه دار. حقوق دیگران. از آبرویت گاهی باید بگذری، از جانت باید بگذری، این‌ها می‌گویند نه دیگر! این فاطمه و علی را ما قبول نداریم. تو چطور شیعه فاطمه هستی که حضرت زهرا 18 ساله شهید می‌شود امیرالمؤمنین(ع) بعد از 4 سال حکومت ترور می‌شود و شهید می‌شود در 4 سال، 3تا جنگ بر او تحمیل می‌کنند. تو چطور شیعه فاطمه و علی هستی که اصلاً دشمن نداری؟! می‌دانید تنها مذهبی که تمام رهبران آن شهید شدند شیعه است؟ هیچ مذهب دیگری در اسلام نیست و هیچ دین دیگری در دنیا نیست که تمام رهبران آن شهید شده باشند. 12 امام و 14تا معصوم همه شهید شدند امام زمان(عج) هم که در غیبت هستند. اگر ایشان هم بود ایشان هم شهید می‌شد. چطور می‌گویید این مذهب سیاسی و اجتماعی نیست؟ مذهبی که سیاسی نیست چطوری است که همه رهبرانش را کشتند؟ این‌ها را برای این که حکم نجاست طهارت گفتند کشتند؟ یا آمدند احکام حج را گفتند؟ یا به مردم گفتند نماز بخوانید و روزه بگیرید برای این آن‌ها را کشتند؟ مگر این‌ها کشتن دارد؟ برای چه حضرت زهرا(س) باید شهید بشود و امیرالمؤمنین(ع) باید شهید شود؟ همه‌شان شهید شدند، یک نفرشان به مرگ طبیعی نرفته! این یعنی، این سیاسی‌ترین مذهب است یعنی به عدالت کار دارد و با قدرت‌ها درگیر می‌شوند. برای این آن‌ها را می‌کشند ولی شیعه لندنی دشمن ندارد. همین الآن این‌ها بروند اسرائیل مجلس عزای اباعبدالله را بگیرند می‌گویند عیبی ندارد بیایید بگیرید قند و چایی‌اش هم با ما! پس این هم این که ساده‌زیست، بی‌ادا و اصول و بدون تکلف، با توده‌های مردم، فقرا و بردگان؛ پیامبر اکرم(ص) با بردگان می‌پلکید کنار آن‌ها بر خاک می‌نشست سفره‌شان را از فقرا و بردگان جدا نمی‌کرد و در روایت داریم که پیامبر اکرم(ص) با محرومین فقرا شوخی می‌کرد. حالا یک چیزی بگویم شاید باور نکنید روایت دیدم خودم هم باور نمی‌کردم می‌گویند که یک روزی پیامبر(ص) به مسجد آمد، یکی از اصحاب‌شان خیلی محروم و فقیر بود، دیدند این خیلی ناراحت است و افسرده است و گفتند چند روز این، این‌طوری است. پیامبر(ص) از پشت سر آمدند و دست‌هایشان را روی چشم او گذاشتند. دیدید ما از این کارهای سبک می‌کنیم، دست روی چشم طرف می‌گذاریم که یعنی بگو من کی هستم؟ مثلاً اگر الآن بگویند یک مرجع تقلید این کار را کرد می‌گویند عجب! یعنی چی؟ ولی پیامبر(ص) این کار را کرده. رفته دستش را روی چشم طرف گذاشته که بگو من کی هستم؟ یعنی این‌قدر ساده و بی‌آلایش و خاکی بود. می‌گفت من با دست خودم بز می‌دوشم، من سوار بر الاغ برهنه می‌شوم یعنی کاری که فقرا و رده‌های پایین می‌کردند. شوخی می‌کرد. پیامبر اکرم(ص) می‌رفت می‌دید بچه‌ها دارند با هم کُشتی می‌گیرند پیامبر(ص) می‌گفت من هم بازی. این‌ها در روایت هست پیامبر می‌رفت با این‌ها کُشتی می‌گرفت و یک جا هم می‌گفت حالا من داور. مسابقه اسب‌سواری و شترسواری گذاشته و چندتای آن را برده است! یکی دوتایش را هم پیامبر باخته است. یک روایت هم دیدم که مسابقه شترسواری گذاشتند با یک کسی که قهرمان قبیله شده بود شترهایشان گردن به گردن آمد، او اول شد و پیامبر(ص) با فاصله کمی دوم. داور یا نفهمید یا گفت که پیامبر که نمی‌شود دوم بشود! گفت پیامبر اول شد. پیامبر(ص) فرمودند نه آقا من خودم می‌فهمم که من دوم شدم، ایشان اول شد. این یعنی خاکی. شهید سلیمانی همین‌طور بود. همین سبکی که پیامبر بود و اهل بیت گفته بودند به این‌ها عمل می‌کردند با همه خاکی و رفیق بود و ادا و اصولی نداشت.

نکته دیگر در اخلاص، ببینید راجع به اهل بیت(ع) می‌گوییم حضرت علی و حضرت زهرا و حسنین، اهل کسا،‌ آن وقت نمی‌فهمیم که قرآن وقتی دارد این‌ها را توصیف می‌کند دارد چه صفاتی را در این‌ها می‌گوید. یکی از صفاتی که قرآن می‌فرماید، همه‌تان دیدید سوره انسان یا هل‌أتی، راجع به این 4 بزرگوار چه می‌گوید؟ می‌گوید گرسنه بودند، تشنه بودند، روزه بودند، موقع افطار یک وقت یک برده می‌آید، اسیر می‌آید، یک وقتی یک فقیری می‌آید، یتیمی می‌آید، این‌ها هر کدام داوطلبانه کل غذایشان را به او می‌دهند. این‌جا هم در روایت نداریم که حضرت امیر(ع) به حضرت زهرا یا به بچه‌ها گفته باشند که بچه‌ها من دارم غذایم را می‌دهم شماها هم بدهید! هرگز این را نگفته‌اند. فرمودند من غذایم را می‌دهم، حضرت زهرا(س) فرمودند من هم می‌دهم، حسن و حسین بچه‌های روزه‌دار آن‌ها هم گفتند ما هم می‌دهیم. یعنی آن صفتی که خداوند از این 4 بزرگوار، ذکر می‌کند و می‌گوید که نگاه کردید دیدید آدم یعنی چی؟ انسان یعنی کی؟ به این‌ها نگاه کنید. خودشان را «عَلى‏ حُبِّهِ» با این که خودشان میل به غذا و نیاز به غذا دارند و گرسنه‌اند اما «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ» می‌گویند ما گرسنه می‌مانیم تا یک برده، اسیر و یک فقیر گرسنه نماند. ما گرسنگی را تحمل می‌کنیم تا شما گرسنه نباشید. طبق یک روایت یک شب، دو شب، سه شب. آن وقت ما الآن شیعیانی در همین مشهد داریم غذایی که می‌خورند، مازاد غذایی که دور می‌ریزند به اندازه مصرف یک ماه یک خانواده است! تفریحی که می‌کنند همین‌طور. ما یکی از مصیبت‌هایی که با مرحوم پدرمان داشتیم – حالا اگر دل‌تان خواست توی دل‌تان یک فاتحه هم برای ایشان بخوانید – ایشان در خانه، اگر ته ظرف کسی 4- 5تا دانه برنج می‌ماند می‌گفت این ته بشقاب‌هایتان را می‌شود یک عروسی را غذا داد. آشپزخانه دوتا سطل گذاشته بود آب را باز می‌کنی ظرف می‌شورید آب توی آن بریزد و آب را با کاسه توی سطل بریزید و سطل‌ها پر شد آب را توی حیاط ببرند باغچه‌ها ‌را آب بدهند. هیچ آبی نباید هدر برود. هیچ غذایی نباید دور ریخته شود. این یک سبک بود. یک سبک هم هست که بعضی‌ها در همین شهر، آن‌هایی که لامذهب هستند و خدا و آخرت ندارند خب هیچی؛ بعضی‌ها مذهبی هستند و این کارها را می‌کنند، یعنی خرج تفریحات و ضایعات و دورریز یک روز جمعه و یک روز تعطیل‌شان به اندازه مخارج چندتا خانواده است! این هم خلاف این مکتب است. این‌ها شیعه هستند! عزای حضرت زهرا(س) می‌گیرند! نیمه شعبان چراغانی می‌کنند! ولی این‌طوری حاضر نیستند مثل علی و فاطمه و حسن و حسین گرسنه باشی و غذایت را به اسیر و به برده بدهی به کافر هم بده، خودت گرسنه باش. این هم یک مسئله است. خداوند می‌فرماید: «... إِنَّ هذٰا کٰانَ لَکُمْ جَزٰاءً وَ کٰانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً... » (انسان/ 22)؛ در برابر این اخلاص و فداکاری منتظر تشکر کسی هم این‌جا نباشید. در برابر همین اطعامی که فرمودند، خداوند می‌گوید جزایتان با ما. در دنیا دنبال جزا و پاداش نباشید، منتظر نشوید، چون هیچ چیز در دنیا پاداش مناسبی برای اخلاص هیچ کس نیست. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ هذٰا کٰانَ لَکُمْ جَزٰاءً...» بهشت، جزای شما آن‌جا با من است. و بعد «وَ کٰانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً» تمام این تلاش و سعی‌ای که دارید می‌کنید مورد تشکر خداوند است. خداوند دارد از شما تشکر می‌کند، مشکور است. مورد تشکر خداست.

اصل دیگر در مکتب که امثال سلیمانی‌ها و شهید سلیمانی را ساخت و این‌ها رعایت می‌کردند این بود که نگاه به دست هیچ کس نباید داشت. نه طمع، نه یأس، از هیچ کس. اصلاً انسان‌ها هیچ کدام آن‌قدر مهم نیستند و آن‌قدر منشأ اثر نیستند که به آن‌ها توکل کنیم. هیچ آدمی این‌قدر بنیه ندارد اصلاً کسی، کسی نیست همه هیچ کس هستند فقط یک کس هست، حالا ما حرف این‌ها را می‌زنیم اما آن‌ها عمل می‌کردند ما می‌گوییم هیچ کس، هیچ کس نیست ولی هم از همه کس می‌ترسیم و هم به همه کس طمع داریم. ولی این‌ها نه می‌ترسیدند و نه طمع داشتند. اگر به دست این و آن چشم بدوزیم گرفتار می‌شویم. کسانی که به ما یک چیزی بدهند آن‌ها را ستایش می‌کنیم تملّق می‌کنیم، نوکرشان می‌شویم اگر از ما انتقاد کنند یا به ما کمکی نکنند با آن‌ها دشمن می‌شویم. ما اغلب این‌طوری هستیم اگر یک کسی به من خوبی کند من طرفدارش می‌شوم اگر به من بدی کند من دشمن او می‌شوم ولی در این مکتب می‌گویند نه این‌طوری نباید باشد، می‌گوید ملاک تو نیستی، من نیستم، ببین وظیفه‌ات چیست. امام(ره) می‌گفت این‌هایی که می‌گویند درود بر خمینی اگر فردا بگویند مرگ بر خمینی برای من مساوی است من در هر صورت به وظیفه خودم عمل می‌کنم و وظیفه من هم خدمت به مردم برای خداست نه برای مردم! از این‌ها هم هیچ توقعی ندارم منتظر تشکر هم نیستم. قرآن هم می‌فرماید که انبیاء به مردم می‌گفتند ما از شما نه جزا می‌خواهیم نه شکورا. ما از شما نه مزد می‌خواهیم نه تشکر. شکور یعنی تشکر، ما از شما تشکر نمی‌خواهیم تشکر هم نکردید نکردید، فحش هم بده برای من فرقی نمی‌کند من در هر صورت کار خودم را می‌کنم. به همه انبیاء فحش می‌دادند کدامیک از انبیاء فحش نخوردند؟ قرآن می‌گوید هیچ پیامبری نیامد الا این که مسخره می‌شد «...کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ» (یس/ 30)؛ ولی محکم می‌ایستادند و به وظیفه‌شان عمل می‌کردند.

آخرین نکته هم، سلیمانی نمی‌گفت احتیاجی به آگاهی بیشتر، تخصص بیشتر، علم بیشتر نداریم ما فارغ‌التحصیل شدیم! همیشه خودش را ناقص می‌دید. همیشه می‌گفت ما اشتباهاتی داریم که باید برطرف کنیم ما باید از خودمان انتقاد کنیم، ما باید خودمان را کامل کنیم، ما فارغ‌التحصیل در اسلام نداریم تا آخر عمرت باید یاد بگیری. پیامبر که پیامبر بود می‌فرمود: «ربّ زدنی علما» خدایا به من بیشتر معرفت ببخش، به من بیشتر بیاموز. در روایت داریم که پیامبر می‌فرمایند اگر یک روز بر من بگذرد که آن روز آگاهی و علم من بیشتر نشود آگاهی که من را به خداوند که حقیقت مطلق است نزدیک‌تر نکند «فَلا بُورِکَ لی فی طُلوعِ شَمسِ ذلکَ الیَومِ!» آن روز بر من مبارک مباد! می‌فهمید پیامبر؟ که انسان کامل است می‌فرماید اگر یک روز بر من شب بشود و من در آن روز چیز تازه‌‌ای نیاموخته باشم که من را به خداوند نزدیک‌تر کند آن روز بر من مبارک مباد. این پیامبرش هست. امام صادق(ع) فرمودند ما امروز با دیروز فرق داریم فردای ما امروز ما نیست. فرمودند علوم ما و آگاهی‌های ما در هر شبانه روز ارتقاء پیدا می‌کند و باید پیدا کند اگر اضافه نشود یعنی چیزی از شما کم شده و ذخیره علمی شما از دست رفته است. حدیث این است: «سمعت اباعبدالله یقول إنا لنزاد فی الیل و النهار» ما هر شب و روزی که اضافه می‌شود چیزهای تازه‌ای می‌دانیم.

یکی از حضار: این‌طوری علم لدنّی زیر سؤال نمی‌رود؟

جواب استاد: نه. علم لدنّی با این منافاتی ندارد. اولاً علم لدنّی می‌تواند یک حداقلی باشد مازاد بر آن، اضافه بشود و ثانیاً مازاد هم می‌تواند لدنّی باشد یعنی خود علم لدنّی هم اقل و اکثر دارد. یک چیزی بدانید، علم لدنی باز بیشتر بشود ضمن این که ما در جایی نداریم که ائمه یا پیامبر علم اکتسابی نداشتند و فقط علم لدنّی بوده، این را نداریم، بلکه خلاف ظاهرش هست که چیزهایی هم مثل بقیه می‌آموختند و از این جهت، «إنّی بشرٌ مثلکم» ما هم مثل شما هستیم منتهی «یُوحی إلیَّ» به ما وحی می‌شود اما در خیلی از چیزهای دیگر مثل شما هستیم. پیامبر(ص) در این روایت می‌گوید اگر روزی بر من بگذرد و من چیز تازه‌ای که من را به خداوند نزدیک‌تر کند نیاموخته باشم آن روز بر من مبارک مباد. آن وقت ماها خودمان را فارغ‌التحصیل می‌دانیم و می‌گوییم ما علامه و مُلا هستیم. ما پروفسور و مجتهد هستیم ما همه چیزدان هستیم. پیامبر می‌گویند تا لحظه آخر خود من هم دارم چیزی می‌آموزم. اهل بیت(ع) و امام صادق(ع) می‌فرمایند که «إنّا لنزاد فی اللّیل و النهار و لو لم نزد لنفد ما عندنا» - این خیلی عجیب است- می‌فرماید اگر روزی بگذرد و چیزی بر ما اضافه نشود معنی‌اش این است که یک چیزی از ما کم شده است یعنی ما خسارت دیده‌ایم! حالا من سؤال می‌کنم حالا سلیمانی در کار خودش، من از خودمان سؤال می‌کنم، شماها طلبه‌اید، دانشجویید، استادید، معلم هستید، ما چنین نگاهی به مسائل داریم که الآن امروز چه چیز تازه‌ای نسبت به دیروز می‌دانم که، البته نه هر دانستنی، که من را رشد بدهد؟ آن وقت قرآن می‌فرماید پیامر(ص) حتی از حیوانات هم چیز می‌آموخت. جناب سلیمان(ع) در قرآن می‌فرماید از هدهد چیز یاد می‌گرفت. قرآن می‌فرماید که هدهد پیش حضرت سلیمان آمد و گفت من به چیزی احاطه پیدا کردم که تو احاطه نداری. هدهد می‌گوید چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. به منطقه‌ای در پرواز رسیدم که مردم آن خورشیدپرست بودند و پادشاه آنان خانمی بود، ملکه صبا که در همین یمن فعلی بود و... حالا این‌جا یک نکته‌ای هست، بعضی‌ها فکر می‌کنند این‌ها قصه‌هایی است که برای بچه‌ها می‌گویند که آقاشیره گفت فلان! آهوخانم گفت فلان! بعد گفت آهو خانم هست و شیر و پلنگ آقا هستند دیدید توی داستان‌ها می‌گویند آهوخانم و آقا پلنگه! حالا خانم و آقای آن را کاری نداریم ولی بعضی‌ها می‌گویند که این داستان است، این‌ها را قصه گفتند، قصه آموزنده است، مثل قصه‌هایی که مادربزرگ‌ها برای بچه‌ها می‌گویند که آقاشیره گفت بیام بخورمت، شنگول و منگول! نه آقا. این‌ها واقعی است. آن وقت یک چیز جدید می‌فهمیم معلوم می‌شود حیوانات ما می‌گوییم مثل حیوان بی‌شعوری. معلوم می‌شود حیوانات بی‌شعور نیستند. حالا بعضی‌ها گفتند این یک هدهد خاصی بوده و همه هدهدها این‌طوری نیستند! ما هیچ دلیلی نداریم. مگر قرآن نمی‌گوید که مورچه‌ها بودند وقتی لشکر حضرت سلیمان آمد، رئیس مورچه‌ها گفت که این‌ها آمدند «إنها لایشعرون» این‌ها شعور ندارند الآن همه ما را له می‌کنند! آدم‌ها را گفت. مورچه گفت «إنهم لایشعرون» این‌ها شعور ندارند الآن همه ما را له می‌کنند زود بروید در لانه‌تان. این‌ها داستان نیست، مجاز نیست، کنایه و استعاره نیست این‌ها واقعی است منتهی به زبان خودشان، شعور در حد خودشان. این را سلیمان می‌فهمد ما نمی‌فهمیم. این هم در ضمن روشن بشود که می‌گویند فرق انسان با حیوانات این است که انسان‌ها شعور دارند می‌فهمند حیوانات ندارند. نه، آن‌ها هم شعور دارند منتهی نوع شعورشان و عمق آن و ارتفاع آن، و نوع واکنش‌هایشان مثل ما نیست مثل خودشان است. حالا مقصود این که من به این آیه اشاره کردم که این آیه می‌فرماید هدهد به حضرت سلیمان(ع) گفت من چیزی می‌دانم که تو نمی‌دانی. بعد دارد گزارش می‌دهد و می‌گوید مردمی را دیدم که خورشیدپرست هستند. وقتی یک پرنده می‌فهمد مردمی خورشیدپرست هستند می‌دانی این باید چه چیزهایی را بفهمد؟ این پرنده باید مفهوم پرستش را بفهمد، خداپرستی را می‌فهمد، شرک را باید بفهمد، خورشیدپرستی را هم باید بفهمد، گزارش به موسی را هم باید بفهمد. این که فوق دکتری شد. پس چه چیزی را نمی‌فهمی؟ همین‌ها را خیلی از ماها نمی‌فهمیم. آن‌جا می‌گوید که حضرت سلیمان به هدهد نگفت که حیوان! نفهم! تو داری به من می‌گویی؟ بلکه گفت بگو چه دیدی؟ بگو من بدانم.  یعنی آموختن حتی از حیوان اگر می‌شود. حالا ما که زبان حیوانات را نمی‌فهمیم. ما زبان آدمیزاد هم نمی‌فهمیم! ولی می‌گوید بیاموز. ما همین الآن مذهبی، شیعه‌هایی، خانواده‌هایی، مدارسی داریم، آدم‌هایی داریم که 5 سال- 6 سال درس خوانده، سینه‌شان را وجب می‌کنند که این‌ها دیگر عالم دهر و علامه عظما و پروفسور دهر هستند! نه چیزی گوش می‌کنند، نه حرف تازه‌ای می‌خوانند، نه سؤال می‌کنند، نه حاضر هستند انتقاد بشوند. این هم خلاف این مکتب است.

من حدود 8تا شاخصه از مکتب را گفتم که همه این موارد را شهید سلیمانی رعایت می‌کرد، بدون ادا و اصول و تظاهر. ببخشید طول کشید. انشاءالله نکات دیگر را در فرصت دیگر اگر حیاتی بود خدمت شما می‌گویم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha